سنگینی بی باری

این زخم تا ابد با منه

پارسال رفتم درمانگاه ولیعصر.یه درمانگاه خوب و تمیز نزدیکه خونمونه. 5 شنبه بود و من خونه بودم. یه خانوم دکتر ناز و سن پایین بود . رفتم رو صندلی کذایی و همون حرفهای همیشه .این دفعه گفت خانوم نمیشه پاپ اسمیر کنم.شما زخمتون طوری هست که باید یا برین بیمارستان دی و یا بیمارستان میرزا کوچک خان. خوب انتخاب ها : خصوصی یا دولتی؟؟ من که تجربه نداشتم ولی مطب پزشک ها رفتم . رحم و انصاف ندارن . این دفعه گفتم برم بیمارستان دولتی. خانم دکتر وحیدی. یه خانم مسن و سن بالا .استاد دانشگاه . دیر میاد تقریبا ساعت 11 ولی عیبی نداره . من منتظر میمونم. هر روزی که بیمارستان میرفتم با تاخیر بر میگشتم شرکت تقریبا ساعت 12:30 . بعد از چند دوره رفت و امد : یه پ...
4 آذر 1392

زخم

این زخم لعنتی همیشه با منه. دیگه جزِعی از وجودم شده. بعد از 5 سال دیگه عادی شده واسم . یعنی نه عادی فقط باهاش کنار اومدم.عادت کردم کنار بیام. وقتی رو صندلیه مضخرفه معاینه میشینم خودم ندید میدونم چه خبره. "خانم وحشتناکه، تا عمق رحمت رفته " کاریش نمیشه کرد . همیشه بوده و همیشه هست. اوایل دکترها بهم پماد و تتراسایکلین میدادند ولی اثر نمی کرد . میگفتن فریز کردن یا سوزوندن زخم اصلا خوب نیست چون ممکنه روی سلولهای سرطانی رو بپوشونه و دیرتر متوجه بشیم. نمیدونم، از این حرفا که ادم هیچوقت نمیفهمه چقدرش درسته و چقدرش غلطه؟؟؟ 2 سال پیش رفتم دکتر پاکروش، معاینه کرد و گفت باید فریز بشی . راه چاره ای نداره . دیگه جون به لب شده بودم . گفتم جهنم . ...
4 آذر 1392

شروع

با نام حق و تنها حقیقت سلام من الهام هستم. یه خانم 33 ساله شاغل و متاهل.حدود 6 سال هست که ازدواج کردم و 4 ساله که نی نی میخوام ولی خواست خدا بوده که تا حالا نی نی نیاد. چیزهایی که تو این وبلاگ میخونین تجربیات من از این دوره هست.البته گریزهایی به کار و زندگی خصوصیم و رویدادهای اجتماعی هم دارم. امیدوارم مفید باشه.
4 آذر 1392